سلام
شاید کلاس اول دبیرستان بودم که یه مثنوی بلند بالایی جوشید
یادش بخیر اون شبها رو یادم نمیره....
مطالعه کتاب احوالات شیخ جعفر مجتهدی(ره) و....شعر و...دعا و....
حالی بود....
باز دفتر صفحه خود باز کرد
بانگاه دلنشینی ناز کرد
سینه ام میسوزد از داغ غمی
تا سرایم از برایت مثنوی
....
طولانیه.......خیلی.......اگه کاغذشو پیدا کردم مینویسمش انشاالله....
تقدیم به شهدا....
یازهرا(س)
سلام
این عکس و میبینید؟!
آره خودشه.... شهید ابراهیم هادی در حرم امام رضا(ع)
بعد اون وقت پسر بابا (معین الدین) از کانال کمیل، ابراهیم مستقیم بُردَتِش مشهدالرضا....
وقتی میگم ابراهیــــم هادی آدم رو دیوونه میکنه....میگید چرا؟
بخاطر همین کاراشه....میبینید چطور هوای پسرمو داره....
+معین الدین از کانال مستقیم رفت مشهد.انشاالله چند روز دیگه بر میگرده.
ابراهیم من که کسی نیستم اما ممنونتم
یازهـــــــــــــرا(س)
سلام
خیلی دلم برای مناطق تنگ شده....
دعا کنید شهدا باز هم ما رو بطلبند...
دلم برای ابراهیــــــم هــادی تنگ شده است....
تورو خدا سه راهی شهادت رو ببین....ای طلائیه دلتنگتم....
تورو خدا شلمچه رو ببین.....ببین چقدر عجیبه!!!
فکه رو ببین......بیاد لب تشنه ات ای پسر فاطمه....
یازهــــــرا(س)
سلام
وقتی میان توی زندگیت و هواتو دارن
وقتی خودشون میگن شما برای ما باشید ما همه جوره هواتون و داریم
وقتی خودشون میگن عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم
وقتی خودشون میگن حتی نمک سفره تون و از ما بخواید
حتما یه چیزی هست که اینطوری میگن
اومد خدمت امام حسن(ع) گفت : من از این اسب شما خوشم اومده.حضرت بدون هیچ تاملی فرمودند:برای خودت.
با تعجب گفتند:آقا الهی فدای شما بشیم شما که میدونید این مرد و خاندانش با شما دشمن اند .
حضرت فرمود:بله اما ما اهلبیت اینطوری هسیتم.هرکسی هر چیزی خواست میدیم.
بعد جالبه که همون نامرد که اسب امام حسن(ع) رو هدیه گرفت با همون اسب روز تشییع جنازه حضرت تابوت ایشون رو تیر بارون کرد....
